«شفّاف» باش، بی باک باش!

«شفّاف» باش، بی باک باش!

امیرحسین ایزدپناه: چند روزی است که مسئله ی «پروژه احداث جاده آران و بیدگل- گرمسار» منجر به درگیری های کلامی و رسانه ای موافقان و مخالفان آن شده است.

در این مقاله، بر آن نیستم که مستقیماً راجع به این مسئله بنویسم و با وجودی که به عنوان یکی از اعضای کوچک جمعیت کویر سبز به دلسوزی و حُسن نیتی که به این اعتراض منجر شده است، ایمان دارم، منتها در پی قضاوت صحیح یا ناصحیح بودن این اعتراض ها هم نیستم و قضاوت دقیق تر را به کسانی واگذار می کنم که هم تخصص زیست محیطی بهتر و بیشتری دارند و هم به زیر و بم این پروژه واقف هستند. اما قصد دارم با توجه به موضوع پیشامد کرده، از دید یک ناظر بیرونی، در مورد یکی از نقص های کلی پروژه های عمرانی و اجتماعی در کشور عزیزمان (و به طریق اولی در شهرمان) بپردازم و آن موضوعی است که می توان آن را در یک کلمه «عدم شفافیت» عنوان کرد.یکی از شاخص های ارزیابی توسعه یافتگی یا عدم توسعه ی یک جامعه، میزان «شفافیت» در بازوهای اجرایی نهادهای مختلف قدرت و نیز در رفتار و اخلاق عمومی و اجتماعی شهروندان آن جامعه است. این مهم، البته نیاز به پیش درآمدهایی دارد.
آزادی اندیشه ورزی، آزادی بیان (و البته آزادی پیش و پس از آن!)، گردش آزاد و منصفانه ی اخبار در رسانه های وابسته به نهادهای قدرت، آزادی رسانه ها و مطبوعات مستقل، نهادینه شدن احساس تعهد نسبت به سرنوشت هر پروژه ی کوچک و بزرگ در مدیران و شهروندان جامعه، و پاسخگو بودن مدیران در تمام سطوح، از جمله مهم ترین این پیش درآمدها هستند. خط قرمز گزاره های یاد شده، «قانون» است و هیچ شخص یا نهادی نمی تواند و نباید خود را مافوق قانون احساس کند.جامعه ی آرمانی، جامعه ای است که در مورد هر مسئله ی کوچک و بزرگی که در سرنوشت اجتماعی مردم و کشور اثر مستقیم یا غیرمستقیم دارد، مانند یک زمین بزرگ اسکواش باشد! این تعبیر به این معناست که تمام تصمیمات عمومی نهادهای اجرایی و اثرات آن که داخل این زمین شیشه ای انجام می گیرد، باید از پشت شیشه های آن برای تماشاگران عمومی آن (مردم) ، و تماشاگران اختصاصی آن (کارشناسان حوزه های مختلف)، آشکار و قابل نقد و تحلیل باشد. به این ترتیب، هر فرد، نهاد، و جامعه ای که تصمیمات مهم و اثرگذار آن بدون پشتوانه ی پژوهشی کافی و پشت درهای بسته ی رسانه ای و عمومی گرفته می شود، شیشه های این زمین بزرگ را تار و کدر کرده است که طبیعتاً تکرار آن می تواند از عوامل منجر به توسعه نایافتگی به شمار رود.
شهروندان باید به حقوق عمومی و اجتماعی خود آشنا باشند و بدانند که «سوال» از تمام برنامه های کوچک و بزرگ مسئولین دولتی و «نقد» عملکرد آن ها، از جمله ی «حقوق» آن ها به شمار می رود.در تمثیلی که برای زمین اسکواش رفت، NGO ها می توانند گاه در زمین مسابقه حاضر باشند و به فرآیند دانش افزایی مردم و توسعه ی جامعه کمک کنند، و گاه می توانند در نقش تماشاگران مسابقه باشند و با فعالیت های جانبی شان به بازیکنان مسابقه مدد رسانند. اما به نظر می رسد مهم ترین نقشی که NGO ها می توانند دارا باشند، نقش پاک کنندگی شیشه های آن زمین بزرگ است، هنگامی که شفافیت آن به تیرگی می گراید.
اگر نهادهای مدنی غیردولتی را واسط بین شهروندان و دولت (حکومت) بدانیم، طبیعتاً اهمیت این نقش را بیشتر پی خواهیم برد. از حُسن خوب، NGO ها بر اساس آئین نامه شان از فعالیت سیاسی منع شده اند و بنابراین طبیعتاً باید درک کرد که فعالیت های آن ها و دلسوزی هایشان ربطی به منافع و بازی های سیاسی مراکز مختلف آشکار و پنهان قدرت ندارد. پس باید به نهادهای مدنی اعتماد کرد و دست آن ها را برای فعالیت های خیرخواهانه باز گذاشت.حال به موضوع اول بر می گردیم. سوالات زیر را از نظر بگذرانید:این پروژه در چه تاریخی، و توسط کدام وزارت خانه ی کدام دولت تصویب شده است؟
آیا این پروژه به تصویب مجلس شورای اسلامی هم رسیده است؟
برای این پروژه چه مقدار بودجه اختصاص داده شده است و آیا این پروژه مهم ترین اولویت صرف این بودجه در منطقه بوده است؟
به طور کلی در مورد پروژه های عمرانی کشور و شهر که گاهی منجر به آسیب به محیط زیست می شود، محاسبه ی منطقی «هزینه- فایده» بر اساس چه مبناهایی و توسط چه کسانی صورت می گیرد؟ به عبارت دیگر ما چه وقت مجاز خواهیم بود که شکل طبیعی اکولوژی یک منطقه را به خاطر منافع عمرانی و اقتصادی بهم بزنیم؟
از نظر اقتصادی این پروژه تا چه حد مقرون به صرفه است؟ بدیهی است که اجرا کنندگان طرح آن را از هر لحاظ لازم الاجرا و مثبت ارزیابی می کنند ولی آیا این طرح منتقدانی هم داشته است و حرف آن ها شنیده شده است؟قبل از تصویب این پروژه و طراحی آن، چه مقدار پژوهش در مورد تبعات زیست محیطی آن شده است؟
با توجه به شرایط زیست محیطی محل پروژه، آیا این پروژه مجوزی از سازمان محیط زیست مرکزی، یا اداره محیط زیست استان، یا محیط زیست منطقه گرفته است؟
اگر مجوز ندارد که خب، بحثی در میان نیست! ولی اگر مجوز گرفته است، این مجوز در چه تاریخی، و از طرف کدام فرد یا نهاد امضا شده است؟
و آیا مجریان پروژه حاضرند آن را در اختیار رسانه ها قرار دهند؟
آیا این پروژه مشاور زیست محیطی هم دارد؟
آیا مجریان پروژه (که در حُسن نیتشان برای آبادانی منطقه ی مطبوع خود شکی نیست) و مهندسان طراح آن، با مفاهیمی مانند زنجیره ی غذایی جانداران، و به طور کلی زنجیره ی حیات تمام موجودات زنده آشنا هستند؟ اهمیت حفظ حالت طبیعی یک اکولوژی را درک می کنند؟ از سازگاری متقابل چند صد ساله ی کویر و گیاهان و جانوران و منابع آبی آن اطلاع دقیقی دارند؟ آیا می توانند باور کنند که تغییر در حالت طبیعی زیست محیطی یک منطقه می تواند در درازمدت منجر به اثرات منفی آن در کیلومترها آن طرف تر باشد؟ اهمیت حفظ حتی یک قلاده پلنگ را می دانند؟با تأمل بیشتر، شاید بتوان موارد زیادتری به سوالات فوق افزود. شاید مجریان پروژه و حامیان آن ها برای تمام سوالات بالا، پاسخ های صحیح، دقیق و قانع کننده داشته باشند، منتها این پاسخ ها به اندازه ای که برای منتقدان پروژه قانع کننده باشد رسانه ای نشده است (حداقل، نگارنده بر این زعم است) و این همان عدم شفافیت است.اگر موافقان این پروژه، استدلال های خود را با مدارک دقیق بیان کنند، مطمئناً هر عقل سلیمی آن را خواهد پذیرفت. حل این مسئله خیلی هم سخت نیست. موافقان اجرای این پروژه تمام نقشه های طرح خود را از اول تا آخر، به همراه تمام مکاتباتی که برای گرفتن مجوز به نهادهای زیست محیطی داشته اند، رسانه ای کنند. منتقدان پروژه هم استدلال های خود را ملموس تر، دقیق تر و علمی تر بیان کنند (که انصافاً این مورد در نامه ی مدیرعامل جمعیت کویر سبز به خانم ابتکار تا حدودی مشهود بود). قضاوت نهایی را هم به عهده کارشناسان مشترکی از دو طرف که پیامدهای مثبت و منفی آن را تحلیل می کنند، واگذار کنند.چرا جامعه ی ما، چرا خود ما هنوز به این مراحل نرسیده ایم؟
چرا حاضر به گفتگوی شفاف پیرامون اتفاقات جامعه نیستیم؟ لحظاتی وقت بگذارید و کامنت های مردم خوبمان را در دو سایت خبری مهم کاشان، یعنی «کاشان نیوز» و «پورتال خبری کاشان» در مورد این خبرها بخوانید و ببینید چطور در ذهن برخی از ما، یک مشکل عمرانی- زیست محیطی به یک دعوای منطقه ای تقلیل می یابد! حتی ادبیات برخی از ما هم دون شأن تمدن و فرهنگ کهن ما است. همانطور که اول این نوشتار هم گفتم، من نمیخواهم در مورد این پروژه ی خاص، قضاوتی انجام دهم، فقط یادآوری می کنم که برای همزیستی مسالمت آمیز در کنار هم باید با خودمان و با طبیعتمان با برنامه تر و مهربان تر از این باشیم که هستیم.در پایان این نوشتار و برای آن که قرینه ای بر صحبت های بالا بیاورم، به دو فراز از کتاب «جامعه شناسی خودمانی» نوشته ی آقای «حسن نراقی» که بی ارتباط با بحث نیست، اشاره می کنم تا بخوانیم و بدانیم که این مشکلات، مشکلات ریشه ای فرهنگی و اجتماعی است:
« در مجموع، ما ایرانی ها علاقه ی چندانی به روبرو شدن با حقایقی که به هر دلیلی مطابق میل و سلیقه مان نباشد نداریم. از بیماری صعب العلاجی که خدای ناکرده گریبان خود و یا عزیزی از اطرافیانمان را گرفته تا معضلات و مشکلات اجتماعی مان ترجیح می دهیم در بهترین حالت با سکوت به آسانی از کنار آن بگذریم و به این منظور در حادترین شرایط حاکم با «انشاءا…» و «به امید خدا» و در اوج بی علاجی «هر چی خداوند مقدر کرده باشد» ، صورت مسئله را پاک می کنیم؛ غافل از اینکه به استناد ده ها توصیه مسلّم انجام این گونه امور را خداوند به عهده خود ما قرار داده و قرار هم نیست اگر کوشش در رفع معضل نکنیم خود بخود حل شود.ما اکثر مسائلمان را خوب می دانیم ولی حتی خودمان را هم گول می زنیم؛ یعنی نه این که الزاماً قصد دروغ گویی داشته باشیم بلکه بر حسب عادت فکر می کنیم این جور راحت تر هستیم.و این مشکل وقتی که در وجود ما ایرانی ها وجود داشت، خب حالا همین هموطن وزیر شد… وکیل شد… این روحیه را که از خودش دور نمی تواند بکند. در رأس سازمان تحت نفوذش هم علاقه ای به دانستن مشکلاتش نخواهد داشت چه رسد به آن که آن ها را حل کند. تا به وجود مشکل اعتراف نداشته باشی که در صدد حلش بر نمیایی! این است که وقتی مصاحبه می کند یا وقتی برنامه می ریزد یک جایش لنگ می ماند. می شود همین که هست. پس در این جا دیگر دولت و ملت ندارد، همه بدون این که الزاماً قصد بدی داشته باشند همان امر بد را اجرا می کنند.»
۱« گمان نکنم بی برنامگی ایرانی دیگر مقوله ای باشد که مجبور باشم برای اثبات وجود آن پافشاری کنم. کم و بیش همه به این نقیصه ی بزرگ وقوف داریم. برای کمتر کاری است که برنامه ی دراز مدت و مدون داشته باشیم. دولتی هایمان هم وقتی صحبت ازبرنامه دوم وسوم و…. می کنند چون به هر حال این حرف ها را توی کتاب ها خوانده اند، توی سمینارهای ریز و درشتیکه شرکت می کنند شنیده اند، هم خوششان می آید و هم باور دارند که باید اینطور باشد بنابراین میروند دنبالش، یکسری اعداد و تاریخ و اهداف را توی جدول های قشنگ می کشند و می نویسند و می آورند …. ولی بارها خودتان شاهد بوده اید چون بستر مناسبی برای این برنامه ریزی نداشته ایم، چون مطالعه ی کافی روی آن نشده و مهم تر از همه چون تعداد زیادی از مجریان آن اصلاً و باطناً به برنامه ریزی اعتقادی نداشته اند، حاصلش می شود همین چیزی که الان جلوی رویمان هست.جاده می سازیم بعد از چندین ده سال می گوئیم گسل های این کوهستان از نظر زمین شناسی جوان است و ما نباید اصلاً این جا جاده می ساختیم؛ سد می سازیم گروه بعدی که آمد می گوید اصلا این جا سد نباید ساخته می شد. هم از خودشان رفع مسئولیت می کنند هم به راه رضای خدا برای گروه قبلی لقمه ای می گیرند. هکذا ده ها و ده ها مثال دیگر که از بعضی از آن ها واقعاً دیگر می شود در سطح فاجعه ی ملی یاد کرد.من در کاستی ها و نقصان ها، مرزی بین دولت و مردم قائل نیستم و باور دارم محال است سختگیرترین دولت ها هم بتوانند و یا جرات کنند خارج از بستر فکری مردم اقدام به انجام کاری بکنند. باور بفرمایید بزرگواری از خودمان است! » ۲۱: کتاب جامعه شناسی خودمانی – نوشته حسن نراقی –  صفحه ۳۹ و ۴۰ ، فصل «حقیقت گریزی و پنهان کاری ما»– نشر اختران – چاپ اول: بهار ۸۰ – چاپ بیست و دوم: تابستان ۸۸۲: همان ، صفحه ۶۵ تا ۶۸ ، فصل «بی برنامگی ما»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 × سه =

پست بعدی

گزارش تصویری اردو بازدید از نخلستان خرما کویر

پ تیر ۵ , ۱۳۹۳
گزارش تصویری اردو بازدید از نخلستان خرما کویر جمعه ۴-۷-۱۳۹۳